گفتوگوی علی فرامرزی با روزنامه اعتماد به بهانه برپایی نمایشگاه «هجوم 2» در گالری هدایت
تهدیدهای خشكسالی در آینه طراحی، نقاشی و حجم
امروزه پایین آمدن سطح آبهای زمینی و زیرزمینی و گرمشدن زمین مشكلات جبرانناپذیری را به وجود آورده و گویی باید پذیرفت دیو اپوش پیروز میدان است؛ دیوی كه هرروز آب بیشتری سر میكشد و رمقی برای «تشتر» به جای نگذاشته. گویی دیگر دعایی هم به آسمان نمیرسد تا قطرهای باران بر تن خشكیده زمین ببارد؛ تا قطرهها به دریا بپیوندند و دیو خشكسالی را كه روی جهان چنبره زده است، فراری بدهد. اینها را باید در حكم عوامل محرك علی فرامرزی، در آثاری دانست كه حالا در گالری هدایت به نمایش گذاشته.
به گزارش گالری آنلاین، فرامرزی با دستمایه قرار دادن این موضوع تلاش كرده تا هجوم كویر را در آثارش هشدار بدهد. او در نمایشگاه «هجوم 2» مجموعهای از طراحی، نقاشی و حجمهایی با موضوع گسترش كویر و تسخیر حیات توسط خشكی را تصویر كرده است. به بهانه برپایی این نمایشگاه كه تا 19 مردادماه برپاست، با او گفتوگو كردیم.
چه عاملی موجب شد كه به مجسمهسازی نیز گرایش پیدا كنید؟
22 ساله بودم كه با نقاش مجسمهسازی به نام محسن ملك عادلی آشنا شدم و همین آشنایی موجب شد كه رابطه هنریام با پتگرها به پایان برسد و ضمن آن با مجسمهسازی نیز آشنا شوم. ملك عادلی هنرمند مدرنیستی بود كه پس از اتمام دوره مجسمهسازی در آكادمی رم به ایران بازگشته بود. این آشنایی كه برای چندسالی به یك رابطه شبانهروزی تبدیل شده بود تاثیری مستقیم بر درك من از هنر مدرن داشت. بیماری آسم ملك عادلی كه اجازه فعالیت بدنی شدید را از او سلب كرده بود و همین عامل باعث متكی شدنش به من شد، باعث شد تا مجسمهسازی را از او بیاموزم. تاثیر همصحبتی و همنشینی با ملك عادلی را در نگاهم به هنر و جداشدن از رئالیسم تعیینكننده میدانم. البته بازگشت نیماپتگر (برادرنامی) از ایتالیا كه او نیز نگاهی نسبتا متفاوت از خانواده به نقاشی را تجربه كرده بود نیز روی من تاثیر گذاشت. البته سربازی نرفتن و در نتیجه خارج نشدن از ایران محدودیتها و شرایطی را برایم فراهم كرده بود كه اگرچه محدودكننده بود و فرصتهایی را از من دریغ كرد اما از جهتی من را وا میداشت كه صرفا به نقاش شدن بیندیشم. سال 1354 در مسابقهای تحت عنوان بورس برگزیدگان كه ممتحن رشته نقاشی آن مرتضی ممیز بود انتخاب شدم. در این مسابقه آثار سورئالیستی خود را با نامهای مصلوب و بندباز كه اعتراضی به زندگی ماشینی و صنعتی شدن بود، شركت داده بودم. به عنوان جایزه چكی به مبلغ 30 هزار تومان دریافت كردم و آثارم به همراه سه نقاش دیگر در گالری مهرشاد در معرض دید قرار گرفت.
با توجه به تربیت مذهبی كه داشتید چرا بعد از انقلاب به جمع هنرمندانی كه در حوزه هنری فعالیت میكردند، نپیوستید؟
شروع انقلاب برای من كه از طبقهای متوسط و نسبتا سنتی با اعتقاداتی مذهبی بودم حركتی متحولكننده بود كه تجربه زیستی من را در بخشهایی بیشتر تایید و در قسمتهایی متحول كرد اما اعتقادات مذهبیام به هیچوجه من را وانداشت كه به جمع هنرمندان حوزه هنری بپیوندم و بابت این موضوع بسیار خوشحال هستم.
حضورتان در نخستین وركشاپی كه پس از انقلاب در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد، چه تاثیری در روند فعالیتهایتان داشت؟
آشنا شدنم با فضای موزه هنرهای معاصر كه دیگر به دست جوانان پرشور انقلابی اداره میشد اگرچه خود حكایتی خواندنی و جداگانه است ولی برای من فرصتی بود كه با درك درست موقعیت، میدانستم باید از آن برای جهش در جهت اعتلای هنر خود و تلاش برای سری در بین سرها درآوردن بهره ببرم. از همین روی بود كه در سال1358 در گالری شش موزه هنرهای معاصر به همراه ایرج اسكندری، بهمن بروجنی، حبیب درخشانی و مرحوم شیدل دست به خلق آثاری زدیم. من كه تا آن زمان نه تجربه ساختن تابلویی در این ابعاد را داشتم و نه در ابتدا به درستی میدانستم كه چه میخواهم بكنم و چگونه در مقابل دید عموم چنین وركشاپی را میخواهم به سرانجام برسانم با انتخاب بومی در ابعاد 3 متر در6 متر سوژهای سورئالیستی را اجرا كردم. نخستین رییسجمهور ایران از آثار پردهبرداری كرد.
این رویداد در مطبوعات بازتاب گستردهای داشت و از آن به عنوان پیریزی نهضتی نو در هنر ایران یاد كردند.
شما از جمله هنرمندان نقاشی هستید كه تجربه گالریداری هم دارید، چه شد كه تصمیم گرفتید كه نوشتن درباره هنرهای تجسمی روی بیاورید؟
من نخستین گالری پس از انقلاب را تاسیس كردم و در آنجا كلاسهای آزاد آموزش نقاشی هم برگزار میكردم كه با استقبال خوبی روبرو میشد. پس از مدتی در گالری نشستهای تخصصی برگزار میكردم و در این نشستها كسانی چون پرویز كلانتری، مهدی سحابی، منوچهر معتبر، برادران شیشهگران؛ كورش، بهزاد و اسماعیل، آیدین آغداشلو، نیما پتگر، جواد مجابی و علیاصغر قرهباغی سخنرانی كردند. از اواسط دهه 70 به تدریج شرایط به سمتی رفت كه میل به جمع شدن در افراد كم شد و در نتیجه آن نشستها هم پایان یافت اما از آن زمان به بعد نوشتن یادداشت برای مطبوعات را شروع كردم و همچنان ادامه دارد.
آشنایی شما با روانكاوی چه تاثیری در ادامه فعالیت هنری شما گذاشت؟
تجربههای زیستی من كه پس از آشنایی با مباحث شناخت خود و روانكاوی و پس از آن فلسفه و عرفان ذن بودیسم موجب شد زیست دوگانهای در من شكل بگیرد. همچون استوانهای اگر یك سرش رو به بیرون بود سطح دیگرش نگاهی به درون داشت. درون نه به عنوان پستویی مبهم و رازآلود. درون برای من مجموعهای است كه دریافتهای ما از حیات عینی با عادات و دانستههای ما درهم میآمیزند و تصویرهایی را شكل میدهند و از تفسیر این مجموعه در ذهن احساسی برمیخیزد كه رفتار و تصمیمات ما را میسازند. برای سالیان سال با نگاهی درونی این تصاویر و تفسیرهای ذهنی آن را كاوش میكردم و از همین عینی دیدن ذهنیت است كه به جای اینكه من را فردی عزلتطلب و توهمی سازد به عكس عملگرایی من را قوت بخشید كه تا به امروز نیز همچنان همچون درختانم ایستاده بر قامت خویشند. تبلور مجموعه این تجربیات درونی و بیرونی من را میتوان در نظریهای یافت كه با عنوان «ناظر ذهنی» شناخته میشود. من در این نظریه باور دارم كه هنرمند چه در لحظههای خلق ایده و چه درطول زمان ساختن و پرداختن اثرهنری در ذهنش ناظر و مخاطبی دارد كه اثرش را برطبق نظر او و برای او خلق میكند و این ناظر لزوما یك فرد نیست و میتواند یك تیپ یا گروه اجتماعی یا یك مجموعهدار یا رویداد هنری باشد. این نگاه و نظریه موجب تقسیمبندی سه گانه آثار من شد. جهان من را سه رابطه میسازد، رابطه با ذهن، رابطه عینی با لحظه حال و رابطه با جغرافیا. به خوبی میتوان آنچه را كه من تاكنون آفریدهام در این سه ضلع مثلث جای داد. مجموعههایی چون شهر، باغ عدن و كویریها. حتی در كنار دورههای طبیعت؛ سبزیاش به خوبی باور من را بر این سهگانه هستیشناسانهاش به اثبات میرساند. من بنا به حال و روحیه متفاوت خود به هریك ازاین دورهها رجوع میكنم و آثارم را خلق میكنم.
مجموعه اخیرتان «كویریها» كه در گالری هدایت در معرض دید مخاطبان قرار گرفته نیز پس جزو یكی از سهگانههای آثار شماست؟
بله. مجموعه اخیر كویریهایم كه درگالری هدایت با عنوان «هجوم 2» به نمایش درآمده، از نگاه من به هستی عینی انسان و جغرافیای سرزمینم نشات گرفته است؛ آثاری كه شامل طراحی، تابلوهایی در ابعاد بسیار بزرگ وكوچك و حجم نقاشی میشود.
چگونه به حجم نقاشیها رسیدید؟
از موقعیت عینی خود در كویر به حجم نقاشیها رسیدهام؛ چون وقتی در بیابان و صحراهای وسیع هستیم آنها را بینهایت میبینیم و در دو بعد نمیتوانیم بینهایت جغرافیایی را به تصویر درآوریم و این حجم است كه میتواند ابتدا و انتهای مرا به هم وصل كند و بینهایت را شكل دهد. من از زاویهای دیگر، هم رسیدن به حجم نقاشیها را از تجربههای خود در مجسمهسازی و نقاشی میدانم و جالب اینكه درحالی كه در نقاشیهایم بیشتر نقاش دوبعدی هستم ولی ناگهان سراغ حجم میروم و با انتخاب حجمهای واقعی و عینی تلاش میكنم به بینهایت فرم و رنگ دست پیدا كنم. شاید رسیدن به فرمهای انتزاعی برای چنین تلاشی را هم بتوان در همین راستا بررسی كرد. تفاوت طراحیها و آثار رنگی را من چیزی دوگانه وجدا از هم نمیدانم وباوردارم كه این دوگانگی امری ذهنی است و این تفكر از تعریفم از طراحی سرچشمه میگیرد.
تعریف شما از طراحی چیست؟
وقتی شما رنگ را در كارتان به حداقل برسانید به آن طراحی میگویند و در به حداقل رسیدن رنگ، شما مجبور هستید از دیگر عناصر بصری چون سایهروشن، ریتم و... بهره ببرید.
حجمهای كویری شما در مقایسه با سایر آثارتان بسیار بزرگتر هستند. چرا؟
درخصوص حجمهای كویری دوره هجوم همانطوركه سوالهای پیش توضیح دادم، من میل به این داشتم كه پیوسته به ابعاد تابلوهای كویریام اضافه كنم و چون به دلیل محدودیتهای موجود نمیتوانستم این كار را انجام دهم، در مقطعی متوجه شدم كه حجم از آنجا كه ابتدا و انتهایی ندارد. برای موضوعی چون كویریها انتخاب خوبی میتواند باشد. ما با چرخیدن به دور حجم یا حركت معلق حجم در مقابل دیدگان ما حركت و زمان را وارد نقاشی میكنیم، یعنی تلاشی را كه كوبیستها میكردند تا روی سطح دوبعدی توهم فضای سه بعدی ایجاد كنند را من در حجم نقاشی به اینگونه پیاده كردهام. در واقع من روی حجم سهبعدی نقاشی كنم و با ایجاد حركت در آن كانسپتی چهاربعدی ایجاد میكنم. به همین دلیل در نمایشگاهی كه فرهنگسرای نیاوران برگزار شد به آن نمایش بعد چهارم نام نهاده بودم.
با توجه به اینكه شما سالهاست به صورت همزمان روی سه مجموعه كار میكنید، فكر میكنید بالاخره از این مجموعهها عبور خواهید كرد؟
من بیشتر بنا بر حالم و اینكه در موقع خلق اثر چه احساسی بر من غالب میشود كار میكنم و به همین دلیل است كه دورههای كاری من از پس همدیگر نیامدهاند بلكه در موازات هم قرار دارند. گاهی یك موضوع برایم اهمیت دارد و زمانی یك حس كلی مبهم من را به سمت نقاشی میكشد. تاكنون درباره عبور از این سه مجموعه و به پایان رسیدنشان فكر نكردهام.
نگاه به محیط زیستمحیطی از چه زمانی در آثار شما راه پیدا كرد؟
نگاه به محیط زیست را از دو منظرمی توان بررسی كرد؛ نخست آنكه در تاریخ نقاشی پیوسته یكی از سوژههای مورد توجه نقاشان طبیعت بوده و هر هنرمندی بنا بر محیط زیست خود طبیعتی متفاوت را تجربه میكند و من كه در منطقهای كویری زندگی میكنم بهطور طبیعی كویر میتواند یكی ازسوژههای زیستمحیطی من باشد. با نگاهی عمیقتر اگر نگاه كنیم و انسان را هم جزیی از طبیعت بدانیم كه به لحاظ علمی همینطور هم هست، آنچه تاكنون در هنر پدید آمده، جز در مورد ابعاد مختلف طبیعت، چیز دیگری نبوده است. امروز كه این هستی، چنین مورد تهدید قرار گرفته، یعنی همه هستی ما مورد تهدید قرار گرفته است و چه بسا كه ریزگردها به تدریج راه تنفس را هم بر ما ببندند. در آن شرایط طبیعتا جهانبینی و احساس ما نیز دگرگون خواهد شد.
آنچه تاكنون در هنر پدید آمده، جز در مورد ابعاد مختلف طبیعت، چیز دیگری نبوده است. امروز كه این هستی، چنین مورد تهدید قرار گرفته، یعنی همه هستی ما مورد تهدید قرار گرفته است و چه بسا كه ریزگردها به تدریج راه تنفس را هم بر ما ببندند. در آن شرایط طبیعتا جهانبینی و احساس ما نیز دگرگون خواهد شد.
مجموعه اخیر كویریهایم از نگاه من به هستی عینی انسان و جغرافیای سرزمینم نشات گرفته است.
من بیشتر بنا به حالم و اینكه در موقع خلق اثر چه احساسی بر من غالب میشود كار میكنم و به همین دلیل است كه دورههای كاری من از پس همدیگر نیامدهاند؛ بلكه در موازات هم قرار دارند.
مریم آموسا
منبع: روزنامه اعتماد