امروز 12 می سالروز تولد هنرمند آلمانی جوزف بویز

جوزف بویز را می‌توان یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های اروپایی در نیمه‌ی دوم قرن بیستم دانست. این هنرمند یکی از معدود افرادی است که می‌توان او را با مارسل دوشان هنرمند پرآوازه‌ی فرانسوی مقایسه کرد و به جرات می‌توان او را یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان قرن بیستم به حساب آورد.


بویز بر خلاف باقی بسیاری از هنرمندان به دنبال «هنر چیست» و یا چرایی هنر نبود؛ تا پیش از این پندار همگان بر این بود که هنر محصول خلق هنرمند است، در حالی ‌که جوزف بویز بدون این‌که قصد ارائه‌ی تعریف جدید از هنر داشته باشد معنایی تازه از هنر ارائه داد: «هنر فرآیند معنادادن به شئی است.» یک تکه چوب، یک تکه گونی، یک تکه نمد و بعضی اشیا بسیار پیش افتاده که حتی در زندگی عادی فاقد ارزش معنوی بود، مواد و متریالی بودند که در پرفورمنس‌های جوزف بویز اعتبار و معنا یافتند و امروزه به عنوان اشیا هنری با ارزشی در موزه‌ها به نمایش در می‌آیند.
بویز بر این عقیده بود که هستی ما در 4 سطح در خطر است: 1- سطح انسانی 2- سطح جامعه 3- سطح محیط 4- سطح زمین. اختلاف او با مارکسیست‌ها نیز بر همین اصل بود چرا که مارکسیست‌ها تنها به جنبه‌ی اجتماعی انسان‌ می‌پرداختند و ریشه‌ی تمام مشکلات را اختلاف طبقاتی می‌دانستند. آن‌ها به طور کلی از مشکلات محیط زیست و این‌که بشریت به سمت نابودی تدریجی می‌رود غافل بودند. به همین جهت، بویز وظیفه‌ی هنرمند را «درمان» می‌داند؛ این که هنرمند باید کمک کند که زخم‌ها و دردها درمان شوند. او باور داشت که هر انسانی باید خودش را یک هنرمند تصور کند. جمله‌ی معروف او: «هر کسی یک هنرمند است» نشان از این باور دارد. اعتقاد بویز این بود که هنر آفرینش و یا خلق شئی هنری نیست بلکه یک کردار و نوعی درمانگری است، کردار و اخلاق و شخصیت و رفتار است که هنرمند را هنرمند می‌کند. به همین جهت او شخصیت و کاراکتر خودش را در مقام یک هنرمند، یک منجی و حتی یک رهبر ارائه می‌کند.
جوزف بویز هنرمند آمریکایی متولد 12 می 1921 است. سال 1940در رشته‌ی مجسمه‌سازی فارغ‌التحصیل شد. پس از آغاز جنگ جهانی دوم به صورت اجباری به ارتش آلمان پیوست و به عنوان تکنیسین هواپیما شروع به کار کرد. در یکی از پروازها بر فراز تاتارستان شوروی هواپیمایش به سختی آسیب دید و سقوط کرد. پس از سقوط، بومیان آن منطقه که با حکومت مرکزی شوروی اختلافات سیاسی عمیقی داشتند، او را در میان دشت‌های سرد و یخبندان پیدا کردند. چون بویز متعلق به ارتش آلمان و دشمن حکومت شوروی بود او را به قبیله خودشان بردند و در آن‌جا از او پرستاری کردند. این اتفاق باعث تغییرات زیادی در زندگی بویز شد. خود او در ابتدا تنها صداهای نامفهومی را به خاطر می‌آورد. بومیان او را در یک طاقه نمد مملو از چربی می‌پیچند و تنها با عسل او را تغذیه می‌کنند. او درمان و نجات خودش را مدیون همین مواد ساده و طبیعی و ابتدایی بومیان می‌داند.
پس از بازگشت به آلمان، بویز تلاش کرد با همان مواد پیش پا افتاده آثاری را اجرا کند که توجه همگان را به زندگی، دردها، بحران‌های محیطی و تمام ارزش‌های معنوی جلب کند. برای او مواد پیش افتاده‌ای مانند چربی، عسل و نمد نجات‌بخش و نماد زندگی هستند.
جوزف بویز، هنر را در شخصیت و کاراکتر هنرمند جست‌وجو می‌کرد و به همین جهت کاراکتر هنری و ظاهری‌اش به موازات آثار هنری و آفرینش‌هایش است. او ظاهری بسیار خاص داشت؛ لباس‌هایی مخصوص از جنس نمد می‌پوشید، لباس‌هایی که مانند آثارش خاص و منحصربه‌فرد بودند. حدود 3 دست از لباس‌های او در موزه‌های مختلف برای جذب مخاطب نگه‌داری می‌شود. این نکته از آن‌جا قابل توجه است که تا پیش از این تنها لباس قدیسین و یا شخصیت‌های بسیار محبوب مثل پاپ در موزه نگه‌داری می‌شد و هرگز این اتفاق برای هنرمندان حوزه‌ی تجسمی روی نداده بود.
جوزف بویز اجراهای خود را به نام آکسیون نام‌گذاری می‌کرد. آکسیون‌ها اجراهایی بودند که او در مقابل تماشاگر در محیط‌های خاص مانند گالری‌ها اجرا می‌کرد. یکی از اجراهای معروف او اجرای «رئیس » است که در خلال آن او 9 ساعت در داخل یک طاقه‌ی نمدی که دور بدن بویز لوله شده بی‌حرکت دراز کشید و طی آن سعی کرد با دو خرگوش مرده که در دو طرف طاقه نمد قرار داشتند، با صداهای عجیب و نجوا مانند، ارتباط برقرار کند. 9 ساعت در داخل نمد؛ بیش از این که شبیه به هر هنری باشد شبیه یک مراسم آئینی است و عنوان اجرا «رئیس» نشان می‌دهد بویز خود را رئیس این دو خرگوش می‌دانست. او درباره‌ی این اجرا می‌گوید: «یک خرگوش مرده از انسان‌های متعصب درک و فهم بیشتری دارد و من می‌توانم به نحوی با این خرگوش‌های مرده ارتباط برقرار کنم. اما با انسان‌های کور ذهن به هیچ وجه نمی‌شود ارتباط برقرار کرد.» در اجرایی مشابه همین اجرا به نام «چگونه نقاشی را برای یک خرگوش مرده شرح دهیم» به مدت 3 ساعت و نیم در حالی که یک خرگوش مرده را در آغوش دارد سعی می‌کند در مورد هنر و زیبایی صحبت کند. تمام این اجراها استعاره و کنایه‌ای است بر این که واقعا روش ارتباطات ما چیست؟ ما که زبان هم را می‌دانیم چرا در ارتباط برقرار کردن با هم ناتوانیم؟ چرا درک درستی از طبیعت نداریم و چرا زندگی ما آسیب‌هایی جدی به طبیعت می‌زند؟ اما زندگی و وجود حیوانات آسیبی به طبیعت نمی‌زند؟ در نهایت نتیجه می‌گیرد که ما باید از حیوانات درس بگیریم. استفاده‌ی او از خرگوش به این جهت است که خرگوش بسیار حیوان انعطاف‌پذیری است و در هر آب و هوایی می‌تواند با طبیعت خو بگیرد و در تمامی فرهنگ‌ها به عنوان نماد زیرکی و باهوشی شناخته می‌شود.
در اجرایی دیگر یک طاقه نمد را به دور پیانویی پیچید، در این اجرا، پیانو نمادی از هنر و تصور او از نمد وسیله‌ای برای درمان است. هنری که خود باید درمانگر باشد، حال نیاز به درمان دارد. نمد بدوی‌ترین شکل پارچه است، هر پارچه‌ای تار و پود دارد و بافته می‌شود اما نمد تار و پود ندارد. نمد پنبه‌ای است که کوبیده شده و فرآیند تولیدی بسیار ساده و ابتدایی‌ دارد؛ اما نکته این است که بدویت و سادگی‌اش دلیلی بر کارکردش نیست و همین نمد توانایی درمانگری بالایی دارد. از لحاظ معنایی نمد می‌تواند نمادی از بدویت و سادگی ما باشد. این‌که شاید درمان در همان بدویت و سادگی ما نهفته است.


یکی دیگر از اجراهای مهم و تاثیرگذار او اجرای «کایوت» است که در سفرش به آمریکا بعد از اتمام جنگ ویتنام در نیویورک انجام شد. از بویز بارها دعوت شد که به آمریکا سفر کند اما او در اعتراضی به جنگ ویتنام اعلام کرده تا زمانی که آمریکا در جنگ با ویتنام است به آن‌جا سفر نخواهد کرد. در اجرای کایوت، بویز سه روز در قفسی در یک گالری با یک کایوت زندگی کرد. یک نوع هم‌زیستی مشترک با کایوت که بیشتر در آمریکای شمالی زندگی می‌کند. در روز اول بویز در نمدی در حالی‌که شکل و هیبت خوف‌انگیزی به خود گرفته بود. مخفی بود و کایوت مرتب به نمد حمله می‌کرد. در روز دوم ترس حیوان کمی ریخت؛ اما بر سر غذا و محل خواب با بویز دعوا دارد. غذای اندکی است که بین بویز و کایوت مشترک است به همین دلیل حیوان سعی می‌کند برتری خود را به بویز نشان بدهد.

در روز دوم بویز شروع به خواندن «وال استریت ژورنال» کرد و در روز سوم حیوان به بویز حمله کرد و بعد از پاره کردن روزنامه، روی آن مدفوع کرد. وال استریت ژورنال نماد تمدن و فرهنگ امروز آمریکا است، در حالی ‌که کایوت نماد بدویت همین منطقه است. روز سوم کایوت تابع شده بود و بویز به آرامی به او دستور می‌داد و کایوت گوش می‌کرد. پیام بویز به آمریکا این بود که اگر از اول با بدویت خود کنار می‌آمدید بسیاری از مشکلاتی که امروز درگیر آن هستید، وجود نداشت.


آرمان بزرگ جوزف بویز اتحاد دنیای شرق و غرب بود. اتحاد نظم و تمدن دنیای غرب با حس انسانیت و صمیمیت دنیای شرق. او می‌گفت: «حرکت از حالت گرم به حالت سرد یک حالت تکاملی است.» در نظر او آهن نماد دنیای غرب و جسم سرد و روغن، جسم گرم بود و نماد دنیای شرق.

logo-samandehi