جمشید مرادیان: زمانه آثار هنری بزرگ گذشته است / مجسمهها به شکل گردشی در شهر نصب شوند
جمشید مرادیان مجسمهساز معاصر که در زمینه ساخت مجسمههای شهری سابقه طولانی داد درباره کیفیت مجسمههای شهری و خلا ساخت مجسمهای ماندگار در فضای شهری به خبرنگار تجسمی هنرآنلاین گفت: ما، در زمانهای زندگی میکنیم که دیگر زمانه بزرگان و افراد شتخص نیست. اکنون وسایل ارتباط جمعی آن قدر رشد کردهاند که افراد فرصت پاسخ دادن به همه گزینههایی که این ابزارها در اختیارشان قرار میدهند را ندارند. در واقع عصر، عصر وانمود است درحالی که دوره بزرگان، دوران بود محسوب میشد.
وی با بیان اینکه باورهای قرن گذشته در مردمان این زمانه از هم گسیخته شده است افزود: این همه ویژگی عصر تاریخی ماست و در چنین عصری نباید توقع داشت که مجسمه شاخصی خلق شود. در زمان تولد هگل، بتهوون و شیلر هم به دنیا آمدند، آنان در چنین عصری زندگی حیات داشتند و گرچه اکنون هم فیلسوفان و متفکران مشغول فعالیت هستند اما در اندازه این افراد شاخص نیستند دلیل این موضوع نیز آن است که سرمایهداری و کارکردهای جهانیسازی افراد را به آدمکوچولو تبدیل کرده است و در چنین دورانی نه آدم شاخصی دیده میشود و نه اثر شاخصی خلق میشود.
این مجسمهساز ادامه داد: هر اثر هنری با هر جذابیت و کیفیتی که تولید شود پس از مدتی به آلودگی بصری تبدیل میشود به همین دلیل پس از مدتی باید با اثر هنری دیگری جایگزین شد و به این ترتیب سرمایهگذاری برای ساخت آثار هنری مانا ضرر مالی به دنبال دارد. به همین دلیل بود که من یک بار پیشنهاد دادم مجسمهها به شکل گردشی در شهر نصب شوند تا حوصله مردم از دیدن آنها سر نرود.
مرادیان با بیان اینکه اگر همه مجسمهسازان جمع شوند و تلاش کنند دیگر نمیتوانند اثری مانند فردوسی بسازند اظهار کرد: ابوالحسن خان صدیقی ۲۰ سال قبل درگذشته است و با تفکر و شیوه هنری یکصد سال قبل خود نیز کار میکرد. او شاگرد کمالالملک بود استاد فرانسویاش او را میکلآنژ ایرانی مینامید. پس از او ما مجسمهسازی در این اندازه توانا نداریم و با توجه به ویژگیهای زمانهمان نباید انتظار داشته باشیم که آثاری به کیفیت آثار او داشته باشیم.
وی همچنین درباره این موضوع که در چنین شرایطی ویژگی مجسمهشهری چه خواهد بود گفت: لازم است که ما گاه دیدی کلی نسبت به امور داشته باشیم. باید اینگونه فکر کنیم که آیا زیباتر کردن یک فضا تنها به معنای افزودن چیزی به آن است؟ یا کاستن عناصر زاید نیز میتواند یک محیط را زیباتر کند؟ به این ترتیب باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که مجسمه میتواند موجب زشتی محیط و کلافگی شهروندان شود. به نظر من شهری مانند تهران نخست به زدودن آلودگیهای بصری نیاز دارد. برای این کار نیز لازم است ابتدا همه پلهای عابر پیاده و بیلبوردهای اطراف آنها جمع شده و به زیرگذر تبدیل شوند تا به این ترتیب انبوهی از آلودگی بصری شهر از بین رفته و افق دید شهروندان باز شود.
این هنرمند افزود: درمرحله بعد باید با کمک گروهی از هنرمندان و متخصصان که سابقه هنر شهری را دارند آثاری مناسب برای نمایش در شهر انتخاب شده و در معرض دید مردم قرار گیرند.
مرادیان همچنین درباره ایده احداث باغهای مجسمه نیز اظهار کرد: این فکر متعلق به کسانی است که قرنها در زمینه مجسمهسازی سابقه داشتهاند. با این حال این کار یکی از راههایی است که میتوان آثار سمپوزیومها را حفظ کرد به شرطی که خود این سمپوزیومها به عنوان راهی برای ارتباط مردن با هنر بیطرفانه و به شکل درست برگزار شوند. به نظر من باغهای مجسمه از این نظر دارای اهمیت هستند که فضایی را برای علاقهمندان به هنر مجسمهسازی پدید میآورند، فضایی که علاقهمندان حاضرند برای مراجعه به آنها زمانی را اختصاص دهند. چنین فضایی بسیار مفیدتر از آن است که مجسمهای در اتوبان نصب شود و اتومبیلها با ۸۰ کیلومتر سرعت از کنار آن عبور کنند.