به مناسبت برگزاری نمایشگاه «زوال، دیالكتیك استمرار» در گالری فرمانفرما
هنر، تلنگری برای احیای جهان رو به زوال
به قلم فاروق مظلومی
آیا جهان رو به زوال میرود؟ چرا این روزها كانسپت زوال در آثار هنرمندان دنیا بسیار است؟ نمیشود روی زمین زندگی كرد و به تخریبهایی كه انسان روی آن انجام داده است، بیاعتنا بود و به این همه نابرابری، خشونت و ناپایداری عكسالعمل نشان نداد. پاندمی كرونا هم كه روحی از عدم اطمینان در دنیا تزریق كرده است. همه اینها ذهن هنرمند را به سمت زوال پیش میبرد. مینا نادری با مدیوم نقاشی و چاپ، كامبیز صفاری با مدیوم ویدیو مپینگ و روشنك صدر با مدیوم عكس و اجرا، هنرمندان نمایشگاهی هستند كه در جستوجوی مظاهر زوال است. عكسهای خانم صدر از اشیای رها شده برای اچینگ به خانم نادری سپرده میشود و تصاویر این چاپها به عنوان مواد لازم برای ساخت ویدیو مپینگ دراختیار كامبیز صفاری قرار میگیرد. علاوه بر این نقاشیهای خانم نادری هم در معرض نمایش است. ما در این نمایشگاه با زوال روبهرو میشویم اما نه برای ناامیدی كه برای تلنگر خوردن. مثلا وقتی روشنك صدر از ماده ترانسپرانت پلكسی برای دیده شدن عكس میوههای پلاسیده استفاده میكند قصدش تلنگر است نه تزریق ناامیدی. چون پلكسی در ذات خود مفاهیم تبلیغ و شادی و روز را دارد. اما فارغ از این نقد مفسرانه در سویهای دیگر و در نقدی فرمالیستی، تقابل پلكسی با میوه پلاسیده ما را به یك چالش زیباییشناسانه میكشاند و تضادی كه در روح ماده پلكسی با روح یك میوه پلاسیده وجود دارد بسیار كنشبرانگیز میشود و فعالیت زیباییشناسانه ایجاد میكند.اما نقاشیهای مینا نادری هم در برابر ناامیدی تسلیم نمیشوند. آنها حجمی از فراموشی را با خود حمل میكنند.سوررئالیسم حاكم بر نقاشیهای نادری فرار از واقعیت نیست بلكه رجوع به واقعیت فراموشی است. انسان در حال فراموشی همه چیز است و آلزایمر تنها صورت كودكانه این فراموشی است. وجود شیئی مانند صندلی یا كاناپه در آثار این هنرمندان بار بزرگی از روزمرّگی، شادی، تنهایی، خستگی، آسودگی و... را كه همواره همراه این اشیا است، بر دوش این آثار میگذارد. حضور صندلی در فضاهای انتزاعی نقاشیهای نادری خوشبختانه بیشتر از توجیههای مخاطبپسند، پرتابهایی موثر به دنیایی غیرقابل تفسیر و غیرقابل بیان دارد، همان چیزی كه به قول رزالیند كراوس منتقد برجسته معاصر، اراده به سكوت در هنر مدرن و پرهیز از مداخله كلام را تشدید میكند. نقاش در آبستراكسیونی - خلاصهنگاری- هوشمندانه اشیا را با خطوط محیطی بازنمایی كرده و با این تكنیك یا خردمندی ناخودآگاه، اشیای واقعی را در فضای انتزاعی نقاشی تثبیت كرده است. كامبیز صفاری در ویدیو مپینگ كه از تصاویر چاپ ساخته شده است تصاویر را در تدوینی ماورایی از آسمان نازل میكند. گویا این تصاویر - خصوصا در كادرهای بسته - رسالت اضمحلال دارند؛ اضمحلال فكر مخاطب برای یك بازسازی جدید. وقتی بیان تصویری بلیغ باشد نیازی به گفتار یا متن روی تصاویر نداریم. توجه به فضای منفی و انتخاب رنگ عمیق و با نفوذ سیاه برای این فضا در بخشی از ویدیو موید این نكته است كه گاهی فضای زمینه میتواند موثرتر از فضای اصلی عمل كند. صفاری نشان میدهد ویدیو مپینگ فقط رسانهای برای تبلیغهای دیواری نیست بلكه رسانهای قوی در هنر است. و اما در استیتمنتی كه به قلم كیوان خلیلنژاد برای نمایشگاه «زوال، دیالكتیك استمرار» نوشته شده است به زیبایی به كانسپت زوال جاری در زندگی انسان معاصر اشاره میشود.
در این استیتمنت میخوانیم: زوال، دیالكتیك استمرار مهم است. پس به منظورِ زوالِ شك، سه بار تكرار میكنیم «هر نفسی طعم مرگ را میچشد» انسان از آغاز به گشتن ِ از خویش مشغول خواهد شد. در جهان بازنماییها و انعكاسها فرسوده میشود تا مرگ را از خاطر تهی سازد. مرگ اما تا انتهای بركه بر آب خفته است. نوری بر صحنه نمایش سو خواهد گرفت؛ آفتاب زوالآفرین به نقطه آغازین رسیده است. اما این استیتمنت اشارهای به كار گروهی سه هنرمند و جریان جدید انتقال مدیومها بین آنها نمیكند. روشنك صدر ابژه عكس را تولید میكند و این ابژه سوژه مینا نادری میشود برای چاپ. عكس این چاپها سوژه كامبیز صفاری میشود برای ساخت ابژه ویدیومپینگ. این تبدیلهای زنجیرهای «ابژه-سوژه- ابژه» بسیار قابلملاحظه و قابل بررسی است. باید به گالری فرمانفرما هم بابت ارایه این نمایشگاه تبریك گفت. هر كدام از هنرمندها فاعل شناسنده یك ذهنیت جدید در ابژه هنرمند دیگر شدهاند.در گفتوگو با هنرمندان، كامبیز صفاری به گروهی بودن كار هنری در وضعیت فعلی تاكید میكند و میگوید: «دیگر زمان كار كردن تنهایی گذشته است و اشاره میكند كه ویدیومپینگها با همفكری دو هنرمند دیگر نمایشگاه تولید شده است.» البته سابقه كار گروهی در هنر ایران به قرن ها پیش بین تذهیبكاران و تصویرگران و خوشنویسان برمیگردد ولی متاسفانه در هنر معاصر كار گروهی بسیار كم است مگر در حكم دستیار. وقتی به حضور و دخالت تاریخی ادبیات به نقاشی اشاره میكنم و استیتمنت را نشانه ادامه این حضور ناضرور میدانم، خانم نادری و كامبیز صفاری همنظر با یكدیگر میگویند: «ادبیات به عنوان یك مدیوم مستقل در نمایشگاه شركت كرده بود.» یعنی كانسپت زوال در استیتمنت وجود داشت پس در این صورت ادبیات در برابر سه رسانه دیگر نقاشی و چاپ و عكس قد علم كرده است و به عبارتی در این نمایشگاه چهار رسانه داشتیم؛ ادبیات، چاپ، نقاشی و ویدیو مپینگ. البته حضور ادبیات در پوستر هم كه تابلوی اول نمایشگاه است، دیده میشد كه این پوستر بیشتر مناسب یك مجله ادبی بود تا نمایشگاه تصویری.بعد كامبیز صفاری از تند كردن ریتم ویدیو میگوید: «سرعت ویدیو تند شده بود یعنی اجماع نظرها این بود كه اغلب گالریگردها تحمل سه دقیقه ویدیو را هم ندارند.»نداشتن تحمل سه دقیقه ویدیو در برابر داشتن تحمل سیصد قسمت سریال ناعادلانه است. آنچه در پایان اشاره به آن ضروری است مستندسازی و ثبت نمایشگاههایی جریانساز مثل «زوال، دیالكتیك استمرار» است؛ نمایشگاههایی كه میتوانند دوره مطالعه برای دانشجویان هنر باشند. این نمایشگاه از پنجم تا بیست و ششم دی ماه برای بازدید مخاطبان جدی هنر در گالری فرمانفرما برقرار است.
منبع: روزنامه اعتماد