گفتوگو با بهنام ولدوند به بهانه نمایش نقاشیهایش در گالری ساربان
مترسکهای نقاش خیابان چهل و چندم
دکتر آذر اسدیکرم
داستان را از کجا برایتان تعریف کنم، جوانی که از سفر با کوله باری خالی برگشته، نه این یک پایان تلخ است. بگذارید داستان را از چهره خسته زنی آغاز کنم که «زن بودن» را زندگیکرده یا از عابری خسته که زندگی را در خیابان جای گذاشته. داستان را با کدام تصویر ادامه دهم، انسانی که هستیاش را در سازی میدمد و کسی چه میداند آن نغمه با درختها چه میکند که سرافکنده میشوند. داستان را با کدام تصویر به پایان ببرم، تصویر من و تو، کودکی که آغوش مادر را رها نمیکند؟ کاش هیچوقت جایی نمیرفتیم که مادرمان آنجا نباشد.
اینها همه سفر در نقاشیهای بهنام ولدوند است که قرار است از 17 تا 27 مهرماه در گالری ساربان به نمایش گذاشته شود. ولدوند داستان مترسکهایی را نقاشی کرده است که شباهت عجیبی به من و تو دارد. وجه تمایز نقاشیهای ولدوند توانایی او در تکنیک و اجرا و توجه ویژهاش به مفهوم است. دیدن این نقاشیها را از دست ندهید.
- وقتی روند نقاشیهایتان را در سالهای اخیر بررسی میکردم، دیدم در این چند سال اخیر هم در سبک، هم در مفهوم تغییرهای زیادی کردهاید. برایمان از شروع کارتان میگویید تا بتوانیم این روند را بررسی کنیم.
زمانی که نقاشیکشیدن را به طور جدی شروع کردم به کارهای آبستره خیلی علاقه داشتم. یادم میآید اولین طراحی آبستره را، به طور آگاهانه، سال اول هنرستان انجام دادم. یک سری کارهای خطخطی انجام دادم که بی شباهت به درختها و ریشههای در هم تنیده نبود. این خطوط مواج خیلی به نظرم من نرم و لطیف و زیبا بود و تصمیم گرفتم سبک آبستره را ادامه دهم.
- تا چه زمانی آبستره را ادامه دادید؟
تا دو سال پیش. البته در کنار این که آبستره کار میکردم، روی طراحی، فیگور، ترکیب بندی، طراحی انسان هم مطالعه میکردم، هم کار میکردم. برای خودم هم جالب بود که بعد از سالها نقاشی آبستره فکر کردم دیگر زمان کار فیگوراتیو رسیده. میدانید که نقاشها معمولا اول فیگوراتیو کار میکنند و بعد سراغ آبستره میروند، برای من عکس این قضیه رقم خورد.
- این تغییر محصول چه تجربهای بود؟
: زندگی روی من تاثیر گذاشت. شغلم به گونهای شد که رابطهام با آدمها و هنرمندان بیشتر از قبل شد. من دانشجوی دانشکده هنر و معماری یزد بودهام. یزد به خاطر سکوت و آرامشی که دارد اتوماتیکوار نقاش را به سمت نقاشی آبستره هدایت میکند، اما این سالها در تهران ساکن بودهام.
- تهرانی که پر از حسهای متفاوت است.
بله. با این همه ازدحام، و مواجهشدن با آدمهای مختلف و درگیریهایی که در تهران وجود دارد، مخصوصا اگر شغلت جوری باشد که با آدمها در ارتباط باشی، طبیعا باعث میشود، خود انسان مساله مهمتری شود و در نقاشیات هم بروز میکند. در نقاشی من هم همین اتفاق افتاد. ولی چیزی که در نقاشی من نشان داده شد، زیبایی اندام فیگور نبود در واقع خود انسان بود. خود انسان به معنای مجموعهای از کالبدها هستی، به عنوان موجودی که احساس و عاطفه و تفکر دارد . و مسیری که باید به عنوان زندگی طی میکرد. انسان در زندگی تجربیات متفاوتی رو به دست میآورد، اتفاقهای زیادی برایش به وجود میآید مرگ دوستانش را میبیند، تولد عزیزانش را میبیند. مساله زیستن انسان من را درگیر کرد، و منجر به خلق آثاری شد که پروسهای به نام تبدیلشدن مفهوم عشق به نفرت، نفرت به عشق؛ شادی به غم؛ غم به شادی و مانند اینها در آن به نمایش در آمده. چطور میشود انسان عاشق باشد، نفرت هم داشته باشد؟ چطور میشود انسان زنده باشد و در هر لحظه در حال مردن هم باشد؟ چطور جمع ضدین و تناقضها در وجود یک انسان است و ثباتی وجود نداشته باشد و این که انسانها چطور در مرور زمان تغییر میکنند . همه مفاهیمی که گفتم برای من عجیب است.
- برای همین انسان را در قالب مترسکهایی در موقعیتهای گوناگون نقاشی کردید؟
بله. برای همین موضوعات مختلفی را در نقاشیام آوردم، موضوعاتی مثل عشق، تنهایی و مرگ، غم، خشم و ... .مفهومی که خیلی به کار من سمت وسو میدهد غایت این زندگی است. بالاخره این زندگی باید به یک سمت و سویی برود یک هدفی داشته باشد. انسانهای کارهای من در جست و جوی معنای زندگی هستند. من به این مفاهیم فکر میکردم، ولی هنوز به نتیجه مشخص و ثابتی نرسیدم. این در نقاشیهایم هم نمود دارد، این تغییرات لحظه به لحظه و همیشگی
- عنصر مهمی که در کارهای شما دیده می شود، بافت است.
بافت نشان دهنده چگونگی حالت یک شی است. طبیعا ما مجبوریم که برای انتقال مفاهیم توسط تصویر از عناصری که در اختیار داریم استفاده کنیم. این عناصر شامل رنگ، طراحی و بافت است. مهمترین عنصری که میتواند نشاندهنده فرسودگی باشد بافت است، برای همین من از بافت استفاده زیادی کردم. ضمن این که خود بافت میتواند به شکل زیرپوستی شکل را هم نشاندهد. شما بدون این که از خط استفاده کنید، میتوانید با استفاده از بافت اشکال مختلف را کنار هم خلق کنید.
- میتوان گفت اهمیت بافت برای شما از رنگ مهمتر است؟
مهمترین عنصر در آثار من بافت است. بافتهایی که قابل قبول و ملموس هستند. این بافت میتواند بافت چوب وآهن باشد. بافتها اهمیت داشتهاند و رنگ در خدمت بافت بوده. اگر فکر میکردم باید بافت متلاشی شده داشته باشم، تغییر رنگ برایم مهم نبود. اگر بیننده کارهای من به بافت توجه بیشتری کند میتواند با کار ارتباط بیشتری برقرار کند.